پشت حرف های یه مرد
پشت نوازش ها
…سرزنش ها
پشت تمام نگاه های معنی دار
پشت سکوتش
پشت لبخند های پر از رازش
عشقیست
پنهان تر از محبت زنانه…
دمش گرم…….. . .
باران را می گویم……. . .
قرار است بیاید به شانه ام بزند و بگوید:
خسته شدی؟
تو امروز استراحت کن……….
من بجات میبارم………. . .
آسمان نیستم که هر پرنده سهمی از من باشد
من آن پرنده ام که سهم آسمانش را از چشمان “تو” میخواهد . . .
نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!
نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!
... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!
باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
پیرمرد به زنش گفت بیا یادی از گذشته کنیم، من میرم کافه،توبیا سرقرار وحرفای عاشقونه بگیم. فرداپیرمرد
به کافه رفت،ولی پیرزن نیومد.وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته گریه میکنه، پرسید چرا گریهباران که می بارد ، دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم ، بدون چتر ! من بغض میکنم ، آسمان گریه !