دلم گرفته از آدم هایی که میگن دوستت دارم ام معنیشو نمیدونن..
از آدم هایی که میخوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن،
از اونایی که زیر بارون برات میمیرن،و وقتی آفتاب میشه، همه چی یادشون میره..
دور باش اما نزدیک..
من از نزدیک بودن های دور تو میترسم..
"دکتر شریعتی"
انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است
درباره درخت، بر اساس میوهاش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش
خداوند به هر پرندهای دانهای میدهد، ولی آن را داخل لانهاش نمیاندازد
آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید
هتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی
کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند
اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت: دروغ . غرور . عشق !! انسان با غرور میتازد، با دروغ میبازد، با عشق میمیرد. (دکتر علی شریعتی)
بقیه در ادامه..
سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید، میگه پیاده میشی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام باد لاستیکا رو چک کنم!
رفتم دم مغازه به یارو میگم قرص پشه داری؟ میگه واسه کشتنش میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا سردردش میخوام!!!
رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم، یارو میپرسه نذریه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خود گوسفنده مشکل داشتیم کشتیمش!!!
میری خودکار بیک میخری ۱۰۰ تومن
ولی لاک غلط گیر ۸۰۰ تومن
تو این زندگی حتی رو کاغذ هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه
پس دقت کن..
با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد
ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
یکلام از قاسم و جبار نگفتم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد
"لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او
"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم