دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

دل نوشته


وقتی با خانواده هستی لبخند بزن...چون خیلی ها در آرزوی خانواده هستند


وقتی میری سرکار لبخند بزن....چون خیلی ها در آرزوی پیدا کردن کار هستند
وقتی تنت سالم و تندرست هست لبخند بزن...چون ادمهای مریض تاوان خیلی سختی برای سلامتی می پردازن
وقتی زنده هستی لبخند بزن...چون مردگان در ارزوی زندگی دوباره برای انجام کارهای نیک هستند
وقتی داری خدای خودت رو عبادت میکنی لبحند بزن...هستند کسانی که گاو را عبادت میکنن


لبخند بزن چون خودت هستی...

و خیلی ها در ارزوی اینن که جای تو باشن

شرح با خودتون (وضعیت امروز جامعه ما)


خیلی شرح داشت ...


ولی گاهی فقط باید نگاه کرد

به عمق یک درد

مثل یک تابلوی نقاشی


گاهی یک تصویر بیشتر از یک کتاب ،حرف دارد برای گفتن...

داستان آموزنده


بودا به دهی سفر کرد ...
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !
بودا به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.


آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟!!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.



یادش بخیر



دلم تنگه . . . .


برای دعا کردن واسه نیومدن معلم ....
برای قرآن های اول صبح و خوندن سرود ایران اول هفته ....
برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار آبی و قرمز ....
برای تخته پاککن و گچ های رنگی کنار تخته ....
برای ترس از سوال معلم ....
برای لیوانای آبی که فلوت داشت ....
برای روزنامه دیواری درست کردن ....


دلم برای همه ی دلخوشیهای کودکانه تنگ شده ...


دل نوشته


اگه یه روز یه دختر داشته باشم ...


به دخترم پول تو جیبی نمیدم، تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم

در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟
داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،

بگم برو از جیبم وردار بابایی

به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم !


خنده بازار



بعضی ازپسرا هستن فک میکنن اگه وسط دعوا داد بزنن ترسناک میشن!

یکی نیست بگه آخه عزیزمن تو با

اون دماغ عملیت و اون ابروهای برداشته جیگرمنی!


   ادامه مطلب ...

مریلین مونرو و انیشتین


میگویند : "مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:
فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو.
چه محشری می شوند!

"اینشتین”در جواب نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.
واقعا هم که چه محشری می شود!
ولی این یک روی سکه است،
فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

دل نوشته



چه زیبا نقش بازی می کنیم
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم
حتی خدا هم از

آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است…