دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

سن این دختر خانم رو حدس بزنید...؟

اگه تونستین..



عکس ها را تا آخر ببینید تا به جواب برسید...








ادامه مطلب ...

طنز

انشا در مورد عمه ی عطار



چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه
به خانه می‌آید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع
به زندگی عمه‌ی عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.
  همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه‌ی عطار
تحقیق کنند اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته
شده باشد و معلوم نبود آیا عطار عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در
ادبیات داشت رو انداختند و همه
متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است؟ باز اگر راجع به خود
عطار بود یک حرفی اما عمه عطار؟!  خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می
گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه
انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به
وی داده اند؟ مدیر مدرسه پاسخ می دهد: که اصلا موضوع این مسابقه تحقیق در
مورد زندگی "عمه ی عطار" نبوده بلکه تحقیق در مورد زندگی "ائمه اطهار"
بوده است..

شب امتحان در خوابگاه پسران ودختران "طنز"



خوابـگاه دخــتـران ( شب )


سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد


 واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)


شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!


لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)


شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟


لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!>


 رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم،


 مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم


 نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)



...

ادامه مطلب ...

سرشماری در شهرهای مختلف (طنز)



نکته: این مطلب فقط جنبه ی طنز داشته و قصد توهین به هیچ یک از هموطنان عزیز نبوده است.



اگه موافقید بیاین ادامه..
ادامه مطلب ...

استاد و شاگرد



استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
شاگرد: عروسی

استاد: نخیر منظورم اینست که چکاره میشوی ؟
شاگرد: داماد

استاد: منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
شاگرد: زن میگیرم

استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟
شاگرد: عروس میارم

استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟
شاگرد : نوه

شهرهرت کجاست..!



اگه میخواین بدونین شهرهرت کجاست بقیه مطلب رو بخونین..

ادامه مطلب ...

دختران ودانشگاه

هرچند این عکس قدیمیه ولی خالی از خنده نیست..بازم ارزش دیدن داره..


برداشت آزاد..!





جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه

 گفت : 
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

 

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده


بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه


جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود،


او را به دیوار کوفت و فریاد زد


مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری … گه می خوری تو و


هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …


جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد


عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و


متین ادامه داد


خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی


شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می


برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده


باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم


مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب


دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …




ببخشید ، عکسی که گذاشتم بی ادبی بود..

این  عکس تو منزل این خانوم نیستا..!

خیابونه،یه مکان عمومیه..

چگونگی انقراض نسل ایرانی! (خنده)






بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن

 خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک

(پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم :

اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است...


بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...

نامه یک دختر کم توقع


-- عزیزم
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. 

اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! 

اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند ”داماد سر است!” و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!


اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم
اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند وهرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!


اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید… جلوی چشم همه هم که نمی.شود!

اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا “به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است”؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی! 

و بالاخره…!!
اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است