چند نفر در جمعی نشسته بودند.
یکی از آنها گفت : من پسری دارم که کشیش است. هرجا میرود او را "پدر" خطاب میکنند...
مرد دوم گفت : من پسری دارم که اُسقُف است. و وقتی جایی میرود به او میگویند " سرورم" ...
مرد سوم گفت " پسر من کاردینال است. و وقتی وارد جایی میشود م او را "عالیجناب" صدا میکنند...
چون ما را با درد به دنیا میآورند و بلافاصله با
لبخند میپذیرند.
چون شیر شیشه را قبل از این که توی حلق ما بریزند، پشت دستشان میریزند.
چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند.
چون وقتی توی میهمانی خجالت میکشیم و توی گوششان میگوییم "سیب می
خوام"، با صدای بلند میگویند: "منیر خانم! بی زحمت یه سیب به این بچه
بدهید!" و ما را عصبانی میکنند. و وقتی پدرمان، ما را به خاطر لگد زدن به
مادر کتک میزند، با پدر دعوا میکنند..
ادامه مطلب ...
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد
ولی او می خواهد
خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند . . .
اسپانیایی ها میگن:
عشق ساکت است، اما اگر فریاد بزند از هر صدایی بلندتر است.
ایتالیایی ها می گن:
عشق یعنی ترس از دست دادن تو!
ایرانی ها می گن:
عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود...