دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

خنده بازار..


سال 1391 در تاکسی

راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…

مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!

...

راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…

مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو می‌آم! روزی صدهزارتومن گرون می‌شه! شما دویست تومن گرونش کردین؟!

راننده: خانوم کرایه‌ش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفه‌ش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.

یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو می‌بری بالا! بده بهش بره. من حساب می‌کنم!

راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات!

مسافر درو محکم می‌بنده، می‌گه: برو گم شو! داهاتی!

راننده یه آهی می‌کشه می‌گه: ببین 

 چجوری جلو این همه مسافر من‌و سکه‌ی بهار آزادی یه پولم کرد..



روند کار در ایران




جدایی من و تو

به "جدایی نادر از سیمین" جایزه دادن
به "جدایی من و تو" دست بیل هم نمیدن بیا بتمرگ سر جات ! 

_________________

جهنم ایرانی

_________________

یکی خیلی کار بد کرده بوده می برنش جهنم.

تو وسط راه میگن به تو یه آوانس میدیم ، میگه چی؟


میگن اینجا 2 نوع جهنم داریم یکی جهنم ایرانی ها و یکی جهنم خارجی ها.


میپرسه فرقش چیه؟

میگن تو جهنم خارجی ها هفته ای یک بار قیـر داغ میریزن تو دهنتون


 اما تو جهنم ایرانی ها هر روز.


خلاصه میگه من میرم تو جهنم خارجیا.


یه چند ماه بعد میبینه اینجا خیلی ناجوره میگه خوب شد تو جهنم

 ایرانی ها نرفتم که کارم زار بود اما بد نیست یه سری به اونها بزنم تا


 به اینجا راضی باشم خلاصه میره میبینه همه نشستن دارن حرف می


 زنند خبری هم از قیر داغ نیست ،می پرسه: جریان چیه؟


میگن: بابا اینجا یک روز قیر نیست ، یک روز قیف نیست ، یه روز قیر و

 قیف هست اما مامورش نیست!

داستان طنز اسب

یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می‌خوند که زنش یهو ماهی تابه

 رو می‌کوبه سرش.



مرده میگه: برا چی این کارو کردی؟


زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تیکه کاغذ

 پیدا کردم که توش اسم "جنى" نوشته شده بود ...


مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب‌دوانی رفته


 بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش "جنی" بود.


زنش معذرت خواهی می‌کنه و میره به کارای خونه برسه.

سه روز بعدش مرد داشت تلویزیون تماشا می‌کرد که زنش این بار با یه


 قابلمه بزرگتر کوبید رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.


وقتی به خودش اومد پرسید: این بار برا چی منو زدی؟


زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.

_________________

دلیل اصلی ترافیک

آورده اند روزی مریدی از شیخ دلیل ترافیک و ازدیاد خودروها را جویا

 همی شد.


شیخ همی فرمود: «دلیل اصلی ترافیک چیزی نیست جز نداشتن

 کاباره» .


مریدان انگشت در دهان، شیخ را ندا دادند : «یا شیخ! چگونه است ؟

»

شیخ فرمود : «بیست درصد خودروها به دنبال داف همی گردند، بیست


 درصد دگر داف را یافته به دنبال جا همی گردند و بیست درصد باقی،


 برادران بسیج اند که به دنبال آن 40 درصد همی گردند.»


و این چنین شد که مریدان رم کردند و یقه ها دریدند و اشک ها ریختند

 و سر به بیابان گذاردند.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد