سلام،به وب خودتون خوش اومدین..
امید ساعات خوشی رو براتون دارم..
اینجا من هرچی رو که به نظرم جالبه می نویسم..
با نظرات قشنگتون منو راهنمایی کنین تا از اینم قشنگ و پربارتر بشه..
***
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی…
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
موفق باشید ..
ادامه...
roya
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 ساعت 11:27 ق.ظ
بهترین هدیه خدا برای یه دختر یه داداش باحال و مهربون و رازداره که من این هدیه رو از خدا دارم......به لطف مهربونیش روزای آخر تابستون خیـــــــــلی خوش گذشــــــــــت
امیدوارم همه جا موفق و شاد و سلامت باشه بخاطر خوبیاش
دل نوشته هات هم محشرن
مرسی عزیزم...فدای خوبیاتم...هم تو و هم سمیه جونم... دوتا آبجی که بیشتر ندارم... مخلصتونم دربست مرسیییی
somayeh
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 ساعت 12:20 ب.ظ
باهات موافقم داداشی بانمک مـــــــنگولــــه ی نـمـکی والا بو خدا
مرسییییییییی عزیزم...
roya
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ
خودم لذت بردم برا تو هم گذاشتم
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای
آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت
رو که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشرکرده:
.
اولین حسرت:
کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.
حسرت دوم:
کاش این قدر سخت کار نمیکردم.
حسرت سوم:
کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو به صدای بلند بگم.
حسرت چهارم:
کاش رابطههام رو با دوستام حفظ میکردم.
حسرت پنجم:
کاش شادتر میبودم.
بهترین هدیه خدا برای یه دختر یه داداش باحال و مهربون و رازداره که من این هدیه رو از خدا دارم......به لطف مهربونیش روزای آخر تابستون خیـــــــــلی خوش گذشــــــــــت
امیدوارم همه جا موفق و شاد و سلامت باشه بخاطر خوبیاش
دل نوشته هات هم محشرن
مرسی عزیزم...فدای خوبیاتم...هم تو و هم سمیه جونم...
دوتا آبجی که بیشتر ندارم... مخلصتونم دربست
مرسیییی
باهات موافقم داداشی بانمک مـــــــنگولــــه ی نـمـکی والا بو خدا
مرسییییییییی عزیزم...
خودم لذت بردم برا تو هم گذاشتم
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای
آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت
رو که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشرکرده:
.
اولین حسرت:
کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.
حسرت دوم:
کاش این قدر سخت کار نمیکردم.
حسرت سوم:
کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو به صدای بلند بگم.
حسرت چهارم:
کاش رابطههام رو با دوستام حفظ میکردم.
حسرت پنجم:
کاش شادتر میبودم.
خیلی زیبــــــــــــــــــــــــــــا بود...مرسی آبجی گلم..
داداشی میشه شکلک بوسه نزاره حالمو بهم میزنه
لبای گندش حالمو بهم میزنه
لبای گنده یعنی بوس گنده..
باشه
بالاییا
بــــــــــعـــــــــــلـــــــــــــه!
چطور شد..؟!! نفهمیدم...
وای چ خوب آجی سمیه پیداش شده خیلی دلم براش تنگ شده بود سلام به خواهری هات برسون بهشون بگو ک خیلی دوستشون دارم
دریا هم چ نوشته ی زیبایی نوشته بود کاشکی ما هم عبرت میگرفتیم و بعدها ای کاش نمیگفتیم
مرسی هنگامه خاله..حتما...
اینو دریا ننوشته، رویا (خواهریم نوشته)...بله همینطوره
من به اونایی که داداش دارن حسووووووووودیم میشه همیشه!!!!
دوتا خواهری مهربون دارم..یکیش سمیه یکیش رویا...که خیلی دوسشون دارم..
هق هق
شما رو هم دوستون دارم عسل خانوم...مثل خواهریام
عالی گفتی
مرسی...